سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم سه گونه اند : دانشمند و دانشجو و بی سر و پایان بیهوده . [امام صادق علیه السلام]
 
دوشنبه 86 خرداد 7 , ساعت 3:24 عصر

 

على (ع) صاحب قضاوتها و داوریها و پاسخها و مسایل عجیبى است که برخى از آنها در زمان حیات پیامبر اسلام و برخى در زمان خلفاى سه‏گانه و قسمتى هم در زمان خلافت‏شخص آن حضرت، واقع شده است.در این باره کتابهایى، به جز تالیفاتى که در ضمن کتابهاى دیگر بدان اشاره شده، به رشته تحریر درآمده است.کتابهایى که در زیر نام برده مى‏شود، تالیفاتى است که نام آنها به دست ما رسیده است‏یا آنکه توانسته‏ایم آنها را ببینیم.از جمله:

1- کتاب ضخم که شیخ بهایى از آن در کتاب اربعین خود یاد کرده و آن را در خراسان دیده است،

2- کتاب محمد بن قیس بجلى از یاران امام باقر و امام صادق (ع) که نجاشى و شیخ طوسى با اسناد خود از آن روایت کرده‏اند،

3- کتاب معلى بن محمد بصرى که نجاشى از آن نام برده است،

4.کتاب ترمذى مؤلف صحیح ترمذى،

5- عجائب احکام امیر المؤمنین به روایت محمد بن على بن ابراهیم بن هاشم از پدرش از جدش.نسخه‏اى از این کتاب که در بین سالهاى 410 و 420 هجرى کتابت‏شده در ضمن مجموعه‏اى، در نزد ما موجود است.ما به این کتاب در وقت ذکر فضایل و مناقب على (ع) در مبحث علم آن حضرت، اشاره و برخى از قضاوتها و داوریهاى آن حضرت را هم در آنجا از همین کتاب نقل کردیم،

6- قسمتى از کتاب ارشاد شیخ مفید که جمله‏اى از قضاوتهاى آن حضرت را در زمان حیات پیغمبر و خلفاى سه‏گانه و زمان خلافت‏خود آن حضرت ذکر کرده است،

7- قسمتى از کتاب مناقب ابن شهر آشوب که در خصوص داوریهاى آن حضرت نگاشته شده است،

8- عجائب احکام امیر المؤمنین که ما آن را گردآورده و کتاب على بن ابراهیم را نیز در میان آن به طور مشخص درج کرده‏ایم و اکنون به چاپ رسیده است.کتابهاى سیره، تاریخ و کتابهاى دیگرى که درباره صحابه نوشته شده، مطالب بسیارى در این باره از على (ع) نقل کرده‏اند.شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: اما در مورد روایاتى که درباره داوریهاى على (ع) در دین نقل شده و نیز احکامى که تمام مسلمانان به دانستن آن نیازمندند-پس از آنکه از خلال آنچه درباره تقدم آن حضرت در علم و برتر دانستن او بر مسلمانان در امر شناخت و فهم ذکر شد و علت پناهنده شدن و روى آوردن دانشمندان صحابه در موارد دشوار و سخت‏به او و تن دادن به داوریش گفته شد-اخبار بیش از آن است که بتوان آنها را برشمرد و برتر از آن است که کسى بتواند به بالاى آن ست‏ساید.از جمله این روایات، روایتى است که از سوى شیعه و سنى درباره داوریهاى آن حضرت در زمان حیات رسول اسلام نقل شده و پیامبر صحیح بودن آنها را تصویب فرموده و درباره او دعاى نیک کرده و وى را به خاطر چنان داورى ستوده و فضل على را به خاطر آنها بر همگان آشکار کرده و او را با چنین داوریهایى شایسته جانشینى پس از خود دانسته و مقدم داشتن او را بر دیگران در مقام پیشوایى مسلمانان واجب کرده است.چنان که آیات قرآنى نیز بر همین معنا اشارت کرده و خداوند تعالى در آنجا فرموده است: ا فمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فمالکم کیف تحکمون 67 و نیز فرموده است: «قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب‏» 68 همچنین خداوند در داستان خلقت آدم مى‏فرماید: «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال: انى اعلم ما لا تعلمون و علم ادم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال انبؤنى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین.قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انى اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون‏» 69 خداوند بدین وسیله به ملائکه توجه داده است که آدم به جانشینى در روى زمین از ایشان سزاوارتر است زیرا وى از ملائکه به اسماء داناتر و در خبر دادن از آنان برتر بود همچنین خداوند در ماجراى طالوت در قرآن مى‏فرماید: «و قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالوا انى یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعة من المال قال ان الله اصطفاه‏»: بنابراین خداوند در این داستان علت پیشوایى طالوت بر ایشان را نیروى بیشتر علمى و جسمى ذکر کرده و او را با این دو عامل بر تمام مردم مقدم داشته است و یان آیات با میزان خرد نیز سازگار است.زیرا کسى که از دیگران دانش بیشترى دارد از کسانى که داراى چنین علم و دانشى نیستند به پیشوایى و امامت‏سزاوارتر است.این آیات نیز بر وجوب تقدم امیر مؤمنان بر همه مسلمانان در امر جانشینى رسول خدا و امامت مردم دلالت مى‏کند.چرا که وى در علم و حکمت از همه آنان چهره بارزتر و برترى داشت.

ما در اینجا با مدد از خداوند تعالى گوشه‏اى از قضایا و داوریها و پاسخهاى آن حضرت را در عهد رسول خدا و خلفاى اربعه، به ترتیب سال، ذکر مى‏کنیم.

قضایا و داوریهاى على (ع) در زمان رسول خدا (ص) در یمن

1.شیخ مفید روایت کرده است که على (ع) درباره کنیزکى که دو تن به صورت مشارکت او را خریده بودند و هر دو در یک طهر (فاصله بین دو حیض) به خاطر علم نداشتن به تحریم این کار، با آن کنیزک مجامعت کرده بودند، آن حضرت براى آنکه بچه را به یکى از آن دو واگذار کند بین آنان قرعه انداخت و بچه را به کسى سپرد که نام وى به قرعه افتاده بود.و او را واداشت تا نیمى از قیمت آن بچه را به شریکش بپردازد.زیرا این طفل، فرزند کنیز بود.خبر این داورى به گوش رسول خدا (ص) رسید و آن حضرت آن را امضا و تایید کرد و همین حکم را در اسلام مقرر داشت و فرمود: سپاس خداوندى راست که در میان ما اهل بیت، کسى را قرار داد که بر سنت داود (ع) و شیوه او در قضاوت، به داورى مى‏پردازد و مقصود آن حضرت از این عبارت آن بود که على (ع) داوریهاى خود را مانند داود به مدد الهامات خداوندى به انجام مى‏رساند.

ابن شهر آشوب در مناقب از سنن ابو داود و ابن ماجه و ابن بطه در الابانه و احمد در فضایل الصحابه و ابن مردویه با طرق فراوان از زید بن ارقم روایت کرده‏اند که على (ع) در یمن بود، دعوایى در نزد آن حضرت اقامه شد.در آنجا سه تن بر سر کودکى به مخاصمه پرداخته بودند و هر یک از آنان گمان مى‏کرد که در دوره پیش از اسلام در یک طهر با مادر این کودک نزدیکى کرده و بنابراین کودک متعلق به اوست.على (ع) براى حل مشکل بین آنان قرعه انداخت و به آن کسى که نام او در قرعه درآمده بود دستور داد تا دو سوم دیه را به دیگر مخاصمان دهد.نحوه داورى على (ع) در این باره به گوش پیامبر رسید و آن حضرت (ص) فرمود: سپاس خداوندى را که در میان ما اهل بیت کسى را قرار داد که به شیوه داود به قضاوت مى‏پردازد.

2- روایتى که مفید آن را نقل کرده است.ابن شهر آشوب این روایت را از مسند احمد و نیز از امالى احمد بن منیع به سند آنها از حماد بن سلمة از سماک بن حبیش بن معتمر نقل کرده و گفته است این روایت را محمد بن قیس از ابو جعفر (ع) نقل کرده است.در زمانى که على (ع) در یمن بود، خبر گودالى که براى شکار شیرى کنده بودند به آن حضرت رسید.در آن گودال شیرى به دام افتاده بود و مردى بر کناره این گودال براى تماشا ایستاد که ناگهان پایش لغزید و براى اینکه به درون گودال نیفتد به مرد دیگرى چسبید و آن مرد هم به کس سومى چسبید و مرد سوم هم به فرد چهارمى چسبید و هر چهار تن به گودال فرو افتادند و شیر همگى آنان را پاره پاره کرد.حضرت على در این باره چنین داورى کرد که شخص اول طعمه و شکار شیر است و بازماندگان او باید یک سوم خونبهاى شخص دوم را بپردازند و بازماندگان شخص دوم باید دوسوم دیه فرد سوم را بپردازند و بازماندگان فرد سوم باید تمام دیه شخص چهارم را بپردازند.خبر این داورى به پیغمبر رسید و فرمود: همانا ابو الحسن على (ع) در میان آنان مانند داورى خداوند عز و جل در بالاى عرش قضاوت کرده است.

ابراهیم بن هاشم در کتاب عجایب احکام امیر المؤمنین (ع) به نقل از امام صادق (ع) گفته است وقتى در آن گودال شیرى افتاد، مردم براى تماشا به دور آن گرد آمدند و در کناره گودال از شدت ازدحام به یکدیگر برخورد مى‏کردند.ناگهان مردى به درون گودال لغزید و براى آن که از افتادن خود جلوگیرى کند به شخص دیگرى آویزان شد و آن شخص هم دیگرى را دستاویز خود قرار داد تا آنکه هر چهارتن به درون گودال فروافتادند و همگى توسط شیر کشته شدند.پس امیر المؤمنین (ع) فرمود: تمام دیه را از قبایلى که به تماشاى گودال آمده بودند، جمع‏آورى کنند و دیه را به نیم و یک سوم و یک چهارم تقسیم کرد و به بازماندگان شخص نخست‏یک چهارم دیه پرداخت زیرا این شخص باعث مرگ سه تن بود.آن‏گاه به بازماندگان شخص دوم یک سوم دیه را پرداخت.نمود زیرا وى باعث قتل دو تن بود و به بازماندگان فرد سوم نیمى از دیه را داد چرا که وى تنها مسبب قتل یک تن بود و به بازماندگان شخص آخر (چهارم) تمام دیه را پرداخت کرد زیرا وى عامل قتل کس دیگرى نبود.گروهى رسول خدا را از نحوه داورى امیر المؤمنین مطلع کردند و آن حضرت فرمود: این ماجرا به همان ترتیب که على (ع) درباره آن داورى کرده، قضاوت مى‏شود.

ظاهرا این دو روایت، حاکى از دو واقعه‏اند.بنابراین در روایت نخست آمده است که شخص اول، بدون دخالت کسى به درون گودال فروافتاد ولى در روایت دوم چنین آمده است که تماشاگرانى که به دور گودال گرد آمده بودند در اثر ازدحام خود اعث‏سقوط نخستین شخص به درون گودال شدند.از این رو على (ع) در این دو مورد دو گونه مختلف داورى کرده است.

3- مفید در ارشاد نقل کرده است: داورى دیگرى در نزد على (ع) مطرح شد.بدین ترتیب که زنى بى‏جهت که تنها براى بازى و تفریح زن دیگرى را بر دوش خود سوار کرده بود.زن دیگرى از راه رسید و آن زن زیرى را نیشگون گرفت و در نتیجه آن زن از جا پرید و کسى که بر گردنش بود به زمین خورد و گردنش خرد شد و مرد.على (ع) در این باره چنین داورى فرمود که یک سوم خونبهاى زن را باید زن سومى که نیشگون گرفته ست‏بپردازد و یک سوم دیگر خونبها را زنى که مقتوله را بر دوش گرفته بود باید پرداخت کند و یک سوم خونبهاى او را هم به هدر داد.زیرا مقتوله بدون دلیل و بیهوده بر دوش آن زن سوار شده بود.خبر این داورى به پیامبر رسید و آن حضرت داورى على را تایید کرد و به درستى آن گواهى داد.

ابن شهر آشوب در مناقب از ابو عبید در غریب الحدیث و ابن مهدى در نزهة الابصار از اصبع بن نباته از على (ع) این روایت را نقل کرده‏اند.ابن اثیر نیز در نهایه خود این روایت را از على (ع) نقل کرده است: زمخشرى در الفایق این روایت را از پیامبر نقل کرده ولى ابن اثیر به او اعتراض کرده و گفته است که این سخن على (ع) است. شاید زمخشرى این روایت را بدین اعتبار که پیامبر آن را امضا کرده از قول آن حضرت (ص) دانسته است.

4- داورى مفید و ابن شهر آشوب آن را پس از داورى فوق الذکر نقل کرده‏اند.و ظاهر روایات آنان گواه آن است که این ماجرا نیز در یمن رخ داده.بدین ترتیب که دیوارى بر سر گروهى خراب شد و آنان را کشت در میان کشتگان زن آزادى بود که فرزندى از فردى آزاد داشت و زنى که برده‏اى بود و صاحب فرزندى از مردى بنده بود.آن حضرت براى روشن شدن حکم بین آن دو کودک قرعه کشید و کودکى را که نام او در قرعه، آزاد درآمده بود آزاد اعلام کرد و براى کسى که نام او به بندگى درآمده بود، حکم به بندگى او صادر کرد.سپس آن بنده را آزاد کرد و آن کودک آزاد را مولاى او قرار داد و در باره نحوه ارث بردنشان حکم فرمود که آنان هم مانند بنده آزادشده‏اى که از مولاى آزاد کننده خود ارث مى‏برند ارث مى‏برند.پیامبر این قضاوت را مورد تایید قرار داد.

5.داورى که از کتاب قصص الانبیاء به نقل از شیخ صدوق به سند خود از امام باقر (ع) نقل شده است.بدین ترتیب که اسب شخصى از اهالى یمن گریخت لگدى بر مردى زد و او را کشت. صاحب اسب چنین دلیل آورد که اسب از خانه‏اش گریخته است.بدین ترتیب على (ع) خون آن مرد را هدر داد و پیامبر نیز حکم او را درباره این مسئله تایید و امضا کرد. زیرا اسب خود گریخته و صاحبش او را رها نکرده بود.

داوریهاى على (ع) در زمان حیات رسول اکرم در غیر یمن

6- داوریى است که آن را شیخ مفید در ارشاد و نیز ابراهیم بن هاشم در عجائب احکام امیر المؤمنین (ع) به صورت مرسل و نیز ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از مصعب بن سلام از امام صادق (ع) نقل کرده است.بدین ترتیب که دو تن به نزد پیامبر آمدند و درباره گاوى که خرى را کشته بود از آن حضرت استفسار کردند. پیغمبر درباره حکم این مسئله از ابو بکر و عمر پرسش کرد و آنان پاسخ دادند: چهارپایى، چهارپاى دیگرى را کشته است و چیزى بر صاحب گاو نیست.اما على بن ابیطالب فرمود: اگر گاو به جایگاه آن خر وارد شده و او را کشته باشد صاحب گاو باید پول آن خر را به صاحب آن بپردازد ولى اگر خر به جایگاه گاو وارد شده و کشته شده است، بر صاحب گاو پرداخت چیزى لازم نیست.آن گاه پیغمبر فرمود: همانا على در میان شما به داورى الهى، حکم کرد.پس فرمود: سپاس خداوندى راست که در میان ما اهل بیت کسى را قرار داد که به شیوه داود به داورى مى‏پردازد.در روایتى دیگر ذکر شده است‏سپاس خداوندى را سزاست که کسى را میان ما قرار داد که مانند پیامبران قضاوت مى‏کند.شیخ مفید گوید: بعضى از عامه گویند این ماجرا بین دو تن از اهالى یمن اتفاق افتاده و برخى نیز آن را مانند آنچه نقل شد ذکر کرده‏اند. البته احتمال تعدد واقعه نیز بعید نیست.

7- روایتى که در مناقب نقل شده است.بدین ترتیب که مردى شتر خود را به سوى آشیانه شتر مرغى رها کرد و آن شتر تخمهاى شتر مرغ را شکست.آن مرد از على (ع) خواست که درباره این کار داورى فرماید.آن حضرت نیز فرمود: تو باید به ازاى هر تخم شتر مرغ یک جنین شتر یا ضراب شترى بدهى.آن مرد این داورى را در نزد پیامبر بیان کرد و آن حضرت فرمود: حکم على را در این باره شنیدى اما براى تو رخصتى قرار داده مى‏شود و تو باید در ازاى هر تخم شترمرغ یک روز روزه بگیرى و مسکینى را طعام دهى.

نگارنده گوید: گویا صاحب شتر پس از شنیدن حکم على (ع) به نزد پیامبر رفته اما پیامبر هم حکم على را تایید کرده است.ولى چون آن حضرت مى‏دانسته که مرد پرسنده از انجام حکمى که على (ع) داده ناتوان است‏براى او رخصت قرار داد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACDH.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ